از مصر تا کنعان به روایت جستجوگران صهیون
مترجم: یاسر فرحزادی
جا پای فرزندان اسرائیل
طی سال های بعد از 1840میلادی مهم ترین بخش از زیارت مردم آمریکا از سرزمین مقدس، سفر از مصر به فلسطین با عبور از صحرای سینا بود. این مسیر، مسیر بیابانی و طولانی بود که مسافران سوار بر شتر آن را می پیمودند و در حقیقت «در امتداد همان مسیر عبور قبایل اسرائیل پا می گذاشتند». سفری طاقت فرسا در قرن نوزده میلادی که حتی با وجود وسایل مناسب سفر بسیار خسته کننده و خطرناک بود. با وجود این، بیش تر مسافران آمریکایی، این سفر را بخشی اساسی از زیارت خود می دانستند و نسبت به انجام آن تأکید می کردند. چارلز ادوین برگ در فوریه ی 1842 از اورشلیم به مادرش نامه می نویسد و احساس خود را در باره ی آن بخش از مسافرت خود به سرزمین مقدس توصیف می کند. بِرگ می گوید که به رغم رویارویی با خطرات موجود در بیابان، او و همراهانش از قاهره به سمت عقبه حرکت می کنند. آن ها اولین آمریکایی هایی بودند که پس از دو سال وقفه اقدام به این سفر می کردند و از این رو، نسبت به این کار نگران بودند. در طول این دو سال هیچ مسافری جرأت انجام این سفر را نکرده بود.
می دانستم که طی دو سال گذشته هیچ مسافری به خاطر وضعیت ناگوار کشور اقدام به این سفر نکرده است، اما به این نتیجه رسیدم که دیگر برای پشیمانی جایی نمانده، چرا که مسیر طولانی را پشت سر گذاشته بودیم. به رغم تمام گزارش های ناامیدکننده ای که از این منطقه شنیده بودیم، تصمیم گرفتیم که جزو دومین گروه از آمریکایی های پیشتازی باشیم که از میان سرزمین ادوم می گذاشتند.(1)
برگ هم مانند اُلین، استیونز و دیگران با دقت تمام نسبت به تعقیب مسیر دقیق عبور قوم اسرائیل موشکافانه عمل می کرد. او در ماه مارس از بیروت به پدرش نامه ای می نویسد و شرح می دهد که چگونه اشتران «در اطراف دهانه ی خلیج سوئز آماده ی حرکت بودند، در حالی که او و گروه همراهش یقین حاصل کردند تا با یک قایق از دریا عبور کنند. آن ها کل مسافتی را پارو زدند که عرض آن مسیر کم تر از یک کیلومتر بود». گروه بعد از رسیدن به ساحل آسیایی برای ملاقات با دیگر اعضای کاروان با مشکل مواجه می شوند و هنگامی هم که این دیدار صورت می گیرد، هوا برای ادامه ی مسیر تاریک شده است. آن ها چادرهای خود را بر پا می کنند و شب را همان جا می گذرانند. برگ می گوید:
با رجوع به نظر و عقاید نویسندگان مختلف در خصوص مهاجرت اعجاب آور قوم اسرائیل، فردا صبح در امتداد ساحل دریا چندین کیلومتر حرکت کردیم تا این که به نقطه ای مقابل دره ای بین دو کوه رسیدیم. این نقطه به طور کلی همان مکانی فرض می شود که یهودیان از عرض دریا عبور کردند و لشکریان فرعون در آن جا غرق شدند، گرچه عده ای در خلیج سوئز این مسیر را همان جایی موقعیت یابی کردند که قایقمان از آن جا گذشته بود.(2)
تقریباً در همان حال، دیوید میلارد در دسامبر 1841 در قاهره حضور داشت و مشغول تدارک سفر به فلسطین بود. او در آن جا «به خواست خدا با دو آمریکایی» ملاقات می کند که «به تازگی از آبشار بزرگ نیل بازگشته و در حال برنامه ریزی برای سفر به فلسطین بودند. آن ها قصد داشتند تا از سوئز، کوه سینا، عقبه و ویرانه های البترا بگذرند و سپس عازم حبرون و اورشلیم شوند». با این حال، اخبار رسیده از فلسطین و سوریه خبر از شیوع «جنگ داخلی» می دهد و از سویی «در حدود دو سال بود که هیچ مسافری جرأت عبور از این مسیر را نکرده بود». حتی «کنسول آمریکایی هم با عباراتی ناامید کننده در مورد انجام این سفر سخن می گوید».(3) اما این دو آمریکایی مشتاق بودند تا هر گونه خطر را به جان بخرند و این فرصت را برای عبور از سینا و تعقیب مسیر گذر قوم اسرائیل از دست ندهند. میلارد هم در حقیقت، نسبت به چشم پوشی از این مسیر جالب احساس نگرانی می کرد.
این مسیر از کشوری می گذشت که صرف نظر از سرزمین مقدس و صحنه های تاریخی و مذهبی و حضور پیامبران، آن را جالب ترین بخش از جهان می پنداشتم. این مسیری که قرار بود در پیش بگیریم، بخش قابل توجهی از همان مسیر عبور قوم اسرائیل از مصر به سرزمین موعود را در بر می گرفت... سرانجام خود را به انجام این کار ترغیب کردم و گفتم که من هم از این مسیر خواهم گذشت.(4)
این «جالب ترین بخش از جهان» با این مکان های مقدس مورد تأکید قرار می گرفت: ادومیه، سرزمین عیسو، میراث اسماعیل، گذرگاهی از میان دریای سرخ، کوه مقدس. این فهرست کاملاً مفصل بود و مسافران در طول سفر با بهره گیری از راهنمایی نشانه های مذکور در کتاب مقدس به این مکان ها پا می گذاشتند. برگ در این مورد به نظرات نویسندگان مختلف رجوع می کند. هایت در گذر از این مسیر مجموعه ای کامل از مطالب و نوشته های مربوط را بار شتران خود می کند و میلارد تلاش می کند تا پی به همان مسیر ببرد که در یافته های محققان بسیار دقیق آمریکایی به آن تأکید شده بود. در حقیقت، میلارد آن قدر در این رابطه مطالعه می کند که احساس می کند شرایط لازم را برای موافقت با برخی از نظرات ارائه شده از سوی دکتر رابینسون دارد، از جمله مورد مربوط به «عبور اعجاب آور قوم اسرائیل از میان دریای سرخ که باید در فاصله ی چند کیلومتری از جنوبی ترین نقطه از سوئز رخ داده باشد». میلارد در یادداشتی فوق العاده موثق بیان می کند:
پروفسور رابینسون در «تحقیقات مربوط به کتاب مقدس» سرزمین جاسان را همان مکانی می داند که قوم اسرائیل از آن جا فرار کردند؛ منطقه ای که در شاخه ی سین(5) از رود نیل، دقیقاً در شرق دلتا قرار دارد و نزدیک ترین بخش مصر به فلسطین است. بنده با بررسی دقیق دلایل ایشان در تعیین آن منطقه، استدلالات ایشان را تا اندازه ای معتبر تلقی می نمایم.(6)
با این حال، تلاش های رابینسون در جهت تبیین عبور اعجاب آور قوم اسرائیل با بهره گیری از عبارات منطقی و علمی، در جهت ایمان خالصانه ی میلارد نبود و این اعتقادات را تقویت نمی کرد. او تصور می کرد این مسئله اقدامی بی حاصل است که به هیچ نتیجه ی رضایت بخشی منتهی نخواهد شد. او به رغم تمجید تحقیقات رابینسون، این نظر را بیان می کند که:
بنده تمام آن نوع دلایلی را که با هدف کنار گذاشتن معجزه ای صریح در شکاف دریای سرخ و عبور قوم اسرائیل مطرح می شود، نشان از تردید می دانم. افسوس می خورم که حجم قابل توجهی از این نوع استدلال را در تحقیقات ارزشمند دکتر رابینسون مشاهده می کنم. این استدلال بیان می کند که «بادی قوی از شرق» سبب شده تا کل آب در انتهای قسمت شمالی خلیج، کیلومترها به سمت جنوب کنار رود و از این رو، مسیری برای عبور قوم اسرائیل ایجاد شود. 1. وزش باد شرقی طبیعتاً نمی تواند آب را به سمت جنوب خلیج سوق دهد، زیرا خلیج تقریباً از سمت جنوب منشعب می شود. 2. اگر این امر امکان پذیر هم بوده باشد، با شرحی که از کتب مقدس درباره ی این رخداد مطرح شده، مطابقت ندارد... بنابراین در هر صورت «به امر خداوند دریا به واسطه ی وزش باد شدیدی از شرق به عقب رانده شده» که در هر حال، آب به شکل دو دیوار کنار رفته است. تنها یک معجزه باعث ایجاد چنین حالتی می شود.(7)
متن کتاب مقدس فرآیندی از تحقیق علمی و عقلانی نیست، بلکه تنها سرمشقی راسیتن است. آن متن بیان می کند «تا این که فرعون خطاب به فرزندان اسرائیل خواهد گفت که آن ها در این سرزمین گرفتار شده اند؛ پهنه ای که آن ها را در خود محبوس کرده است». بنابراین میلارد در حین سفر خود، نتیجه ای منطقی را در ارتباط با مکان جغرافیایی عبور از دریا استدلال می کند که به این شکل مطرح می شود:
بنده تصور می کنم که اگر فرزندان اسرائیل هر مسیر دیگری جز حرکت در امتداد منطقه ی باریک ساحل بین جبل عقبه(8) و دریای سرخ را در پیش گرفته بودند، چگونه با در نظر گرفتن تمام موارد مربوط ادعا می شود که آن ها «گرفتار در این سرزمین بودند» یا پهنه ای آن ها را در خود محبوس کرده بود. در صورتی که گرفتاری در این جا پایان یافته بود.(9)
زائران با کمک متون مذهبی به ردیابی مسیر اعجاب آور ادامه می دادند و از مکان های در امتداد این مسیر دیدن می کردند. در یک موقعیت میلارد با خشنودی بیان می کند «کوه هور که مقبره ی هارون بر روی آن قرار دارد، تقریباً تمام روز دیده می شد. در اواخر وقت به سمت شرق حرکت کردیم و به دره ای با نام وادی مقاردر(10) رسیدیم که رشته کوه سعیر(11) را از هم جدا می کرد». در آن جا آن ها چادرهای خود را بر پا می دارند و شب را خارج از شهر البترا می گذرانند «در حالی که هم چنان کوه هور در دید» آن ها است.(12) شب هنگام میلارد و همراهانش اعراب وحشی را می بینند که دور آتش نشسته اند و درباره ی برنامه ی فردا فکر می کنند. فردا صبح به بالای کوه می روند تا از مقبره بازدید نمایند. «این حرکت ماجراجویی خسته کننده و خطرناک بود، اما باید آن را در برنامه ی سفر زیارتی خود می گنجاندیم». تنها بیان مناسبی که او می توانست درباره ی آن فکر کند و موفقیت آن روز را به اوج برساند، نقل قولی از کتاب مقدس بود:
و فرزندان اسرائیل و کل جمعیت از قادش(13) عزیمت نموده و به کوه هور رسیدند. خداوند در کوه هور کنار ساحل سرزمین ادوم خطاب به موسی و هارون می فرماید هارون گرد مردمان خود خواهد آمد، زیرا او وارد سرزمینی نخواهد شد که من به فرزندان اسرائیل اعطا نمودم، چرا که شما در دریای مریبه(14) از کلام من نافرمانی خواهید نمود. «چهارمین کتاب از کتب عهد عتیق،20».(15)
سپس میلارد تنها در همان زمان با قاطعیت به این نتیجه می رسد «به اعتقاد من، این مکان به راستی همان کوه هور مذکور در کتب مقدس است و هیچ یک از مسافرانی که از این مکان دیدن کرده اند، نسبت به این موضوع اختلاف نظر ندارند. سازگاری خاص آن مکان با بروز چنین رویدادی که در انظار عمومی رخ می دهد، برای بیننده کاملاً آشکار است».(16)
از منظر میلارد و بیش تر زائران آمریکایی سرزمین مقدس، هیچ اختلاف نظری در خصوص به کارگیری ادله ی جغرافیای کتاب مقدس در تحقیقات جغرافیایی وجود نداشت، به خصوص زمانی که موضوع مربوط به مسیر حرکت قبایل اسرائیل می شد. در حقیقت، حتی برای آن دسته هم که دقیقاً زائر محسوب نمی شدند، شرایط سفر مطابق با کتاب مقدس بود. مثلاً جان لیوید استیونز نه تنها از متون کتاب مقدس برای راهنما استفاده می کرد، بلکه مایل بود تا در هر گامی که بر می داشت این متون را در ذهن خود مرور کند. بنابراین زمانی که از مرز ادوم می گذرد، کنار ساحل دریای سرخ می ایستد و به تماشای «سرزمینی محکوم به فنا و نفرین شده» می نگرد که در مقابل او قرار گرفته است:
صحنه ای از بلای آسمانی هولناک و تحقق فجیع تر این مصیبت ها پیش رو است. این سرزمین که به عیسو داده شد تا برکت زمین باشد، حالا زمین لم یزرع، تصویری از مرگ، یادمانی جاودانه از خشم خداوند جبار و شاهدی دهشتناک از حقیقت کلام پیامبران او است.(17)
استیونز همان گونه که در آن جا ایستاده، با محک حقیقت کتب مقدس به پوچی و بی حاصلی این سرزمین نگاه می کند و کلام پیامبران را بازگو می کند:
و شمشیر من در آسمان برافراشته خواهد شد. بنگر! بر سر ادومیه و مردمان نفرین شده فرود خواهد آمد تا آن ها را به کیفر رساند. این سرزمین از نسلی به نسل دیگر بی حاصل خواهد ماند. هیچ کس تا ابد از آن نخواهد گذشت. این جا از آنِ مرغان ماهی خوار و بوتیمار خواهد شد. جغد و کلاغ نیز در آن ساکن خواهد بود و او در این مکان ریسمان آشفتگی و سنگ های بی ثمری را خواهد گستراند.(18) استیونز می گوید:
در کتاب مقدس پیش گویی پشت پیش گویی و نفرین پشت نفرین را خوانده ام که بر این سرزمین که بر روی آن ایستاده بودم، نازل شده است. می خواستم از این سرزمین بگذرم و با چشمان خود ببینم که آیا قادر مطلق دست برافراشته ی خود بر این سرزمین را باقی نگه داشته است و آیا شمشیر او به واقع «بر سر ادومیه و مردمان آن فرود آمده تا آن ها را به کیفر رساند».(19)
او مطالب دیگری از کتب مقدس نقل می کند، سپس با اشاره به اثری از کیت نشان می دهد بی شک مسیرهای تجاری بزرگی به سمت مکه وجود داشت که با خاک یکسان شده بودند و هیچ مسافری هرگز از آن جا عبور نکرده بود؛ سرزمینی که با ملامت پیامبران، به کیفر قادر مطلق رسیده بود.
استیونز هنگام آغاز سفر خود به سرزمین ادومیه از تاریخ کتب مقدس هم چون تجربه ای شخصی بهره می گیرد؛ سرزمینی که او بیان می کند اعراب بادیه نشین در آن پرسه می زنند و زائران و مسافران را به وحشت می اندازند. او به نقل از تاریخ دانان و مسافران به این حقیقت می رسد که «مخالفت و ممانعت» اعراب بادیه نشین شبیه «قضیه ی قوم اسرائیل در دوران حضرت موسی است؛ زمانی که ادوم مانع عبور آن ها از کشور خود می شود. هیچ یک از این مسافران از میان این سرزمین نگذشته بود... گو این که من چادر خود را در کنار مرزهای ادوم برافراشتم؛ کاری که هیچ مسافری تاکنون نکرده بود».(20) حالا زمان آن برای او رسیده بود تا کلام پیامبران را در بوته ی آزمایشی عملی و مخاطره آمیز بگذارد. استیونز سوار بر اسب خود می شود و از ساحل کرانه ی جنوبی دریای سرخ به «دره ای بسیار بزرگ و پوشیده از شن» نگاه می اندازد و بدون کمک از علم جغرافیا و با تکیه بر مشاهده و استدلال عامیانه پی می برد که «آن جا روزگاری بستر دریا یا رودخانه بوده است». استیونز بدون کمک از شواهد علمی به این نتیجه می رسد:
از نشانه های طبیعی می توان فهمید که روزگاری بر روی آن دشت پوشیده از شن، آب دریاها ترکیب می شدند یا شاید به احتمال زیادتر قبل از این که شهرهای این دشت با آتش خشم الهی سوزانده شوند و شهر سدوم و عموره(21) به زیر رودخانه بروند، آب رود رود اردن در این جا در خروش بوده است... سرزمین ادومیه بی حاصل و ویران در مقابل من قرار گرفته است، نه درختی در این وادی رشد می کند و نه طبیعت سبزی بر دامنه ی کوه ها دیده می شود. تمام این جا عریان و بی روح و ویران است.(22)
زبان کتاب مقدس و پیش گویی بر نقل تجربه ی شخصی چیره می شود و در نتیجه، تفکیک این دو را غیر ممکن می سازد. شور و شوق فوق العاده ای که استیونز و همراهش پُل با دیدن چشم انداز زیبای معبد البترا و صحنه ی باشکوه آن از خود بروز می دهند، خیلی زود جای خود را به تصویری غم انگیز از شهر بزرگی می دهد که روزگاری «در همان دوران نخستین، مدت ها قبل از این که این عرصه ایجاد شود و الهه های غم انگیز هنر آشکار شوند، استوار در این مکان جای گرفته بود».
در آن زمان، هنگامی که عیسو حق طبیعی خود را در ازای جرعه ای آش فروخت و در میان کوه های سعیر به دنبال سرنوشت خود آمد، و ادوم در قدرت و شوکت رشد نمود تا گستاخ و مغرور گشت و تا این که از روی همین تکبر هنگامی که قوم اسرائیل از او درخواست عبور از کشورش را کرد، به آن ها گفت «شما از کنار من عبور نخواهید کرد که نکند با شمشیر در مقابل شما حاضر شوم».(23)
استیونز در حین بررسی نتایجی از عقوبت دهشتناک الهی بر سرزمین ادومیه «شهرها و ساکنان» آن، گزارش خود را با نقل قول ها و یادداشت هایی از کتب ارمیای نبی 49 و اشعیای نبی 34 مستند می کند.(24) استیونز بعد از این که شخصاً تحقق پیش گویی در بی ثمری ابدی این سرزمین و نبود نجیب زادگان آن را تصدیق می کند، فریادی از سر خشم می کشد و می گوید:
همچون شکاکان باور نداشتم که می توانم در میان ویرانه های این شهر و در میان صخره های آن بایستم. در آن جا کتاب مقدس را باز کردم و کلامی از منصفان آسمانی را با خود خواندم؛ کلامی که روزگاری نوشته شده بود که این مکان ویران یکی از بزرگترین شهرهای جهان به حساب می آمد. استهزاکننده را می دیدم که در جای خود میخکوب گشته، گونه اش زرد، لبش در حال لرزیدن و قلبش از ترس در حال ریختن بود، همچنان که شهر ویران با صدایی بلند و نیرومند بر سر او فریاد می کشید، گویی دوباره زنده شده است. او به موسی و پیامبران اعتقادی نداشت، اما به دست نوشته های خداوند ایمان داشت که این شهر را به ویرانی و فلاکت ابدی انداخته بود.(25)
استیونز در یادداشتی با عنوان پُل و من تنها بودیم، در برابر تردید شکاکی خیالی، اعتقاد خود را بی سرو صدا تأیید می کند. در نهایت استیونز خود را با یکی از حواریون در آن جا می بیند.
نقشه سفر موسی از مصر به فلسطین
پی نوشت ها :
1. بِرگ، مکاتبات خصوصی، نامه به مادرش، اورشلیم، 13 فوریه ی 1842. همچنین زندگی و نامه های الین، جلد 2، صفحات 3-52 را ببینید.
2. برگ، مکاتبات خصوصی، نامه به پدرش، بیروت، ششم مارس 1842.
3. میلارد، خاطرات، صفحه ی 97.
4. میلارد، خاطرات، صفحه ی 98.
5.Pelusiac Arm
6. میلارد، خاطرات، صفحه ی 107.
7. میلارد، خاطرات، صفحات 8-107.
8.Gibbel Ataka
9. میلارد، خاطرات، صفحه ی 109.
10.Waddy Mequrader
11.Seir
12. میلارد، خاطرات، صفحه ی 186.
13.Kadesh
14.Meribah
15. میلارد، خاطرات، صفحه ی 191.
16. میلارد، خاطرات، صفحات 2-19. همچنین وقایع سفر به مصر، اثر استیونز، صفحه ی 187.
17. استیونز، وقایع سفر به مصر، صفحات 60-234.
18. استیونز، وقایع سفر به مصر، صفحات 5-234.
19. استیونز، وقایع سفر به مصر، صفحه ی 235.
20. استیونز، وقایع سفر به مصر، صفحات 6-235.
21.Gomorrah
22. استیونز، وقایع سفر به مصر، صفحه ی 237.
23. استیونز، وقایع سفر به مصر، صفحه ی 259.
24. استیونز، وقایع سفر به مصر، صفحات 9-258.
25. استیونز، وقایع سفر به مصر، صفحات 60-259.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}